شب جمعه است..
زیر خیمه ات نشستم..
شب جمعه ای هم میاد..دیر یا زود،
من زیر خاکم..نه عمل درستی و نه خیری که نجاتم بده،سراپا تقصیر..
زیر خاکم و جسمی که همه عمرمو مشغولش بودم تغییر رنگ داده و بوی تعفن گرفته..
یه شب جمعه میاد که زیر خاکم و دنیایی که براش خودمو حروم کردم مثل همیشه میگذره و بعد چندروز شاید حتی کسی یادش نیاد منی بوده..
اونجا که من هیچ ندارم..
اونجا که وقت عذاب کرده های خودمه..
بیا..شفاعتم کن..به حق همان لحظه ای که صورت علی اکبرت را به سینه چسباندی..
السلام علیک یا اباعبدالله،
به ما نظری کن..ما در این زندگی خسران زیاد کردیم..باختیم زیاد..تو به ما نگاهی کن..
نظرات (۰)